غمِ بی حد و اندازه. قدِ ستارههایی که فکر میکردم با بودنشون میتونم تو رو اینجا نگَه دارم اشک ریختم؛ چون فکر کردم سکوتـت اینبار بینِ نوازش قلبهامون محو میشه. ازت پرسیدم چطور عشق برای تو فقط یک دروغـه؟ پس من رو بینِ بازوهات گم کردی. امروز خبری از تو نبود. نامه و کاغذهای رنگی. خبری از گلهایی که شبها درونِ موهام مخفی میکردی نبود. پس دلتنگ شدم؛ برای قولها و خاطراتِ خاکستری که بارونِ چشمهام رو در بر میگرفت.
- گلسا
- شنبه ۲۰ اسفند ۰۱